• وبلاگ : بي كرانه
  • يادداشت : غروب هاي غريب
  • نظرات : 8 خصوصي ، 11 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + فاطمه 

    دلم گرفته از اين روزگار دلتنگي
    گرفته اند دلم را به کـار دلتنگي

    دلم دوباره در انبوه خستگي ها ماند
    گــــرفت آينــــــه ام را غـبار دلتنگي

    شکست پشت من از داغ بي تو بودنها
    به روي شـــــانه دل مانـــد بار دلتنگي

    درون هاله اي از اشک مانده سرگردان
    نگاه خســـــــته مـــن در مدار دلتنگي

    از آن زمان که تو از پيش ما سفر کردي
    نشسته ايم من و دل کـــــنار دلتنگي

    دگر پرنده احساس مــن نمي خواند
    مگر سرود غم از شاخسار دلتنگي

    بيا که ثانيه ها بي تو کند مي گذرد
    بيا که بگذرد اين روزگـــــار دلتنگي

    سلام

    خوبيد؟
    چه متن زيباييست. هرچند خيلي شخصي بود اما خيلي خوب بود. مخصوصا مخصوصا چهار سطر آخر. بچه تر که بودم شبيه اين حس شده بود آخرين بيت يکي از غزل هام :

    زندگي حادثه ي کوتاهيست، آه آيينه ي من آه از تو
    دور از من چقدر مي ماني؟ دور از تو چقدر مي مانم؟

    ضعيف است ولي خب شبيه اين حس شماست.



    امشب به روايتي شب شهادت بهترين موجود دنياست، که شما افتخار داريد هم نامش باشيد. نزد او براي من هم دعا کنيد.

    راستي براي تان يک جواب کامنت مفصل نوشته ام ها :)
    + احسان 
    عالي بود
    يادِ اين شعرِ شهريار افتادم
    در راه درشکه چي نشانم..يک نقطه به گوشه ي افق داد....
    + علي رضايي 


    بسيار زيبا بود!

    اينان رفتند تا وقتي سر به هوا ميكنيم آيه هاي خدا را بينيم نه رگبارهاي شيطان!

    + نسيم 

    نوشته بودي سحر

    پيش مياد منم يه بار توي وبلاگ يكي از دوستام بهش گفتم نسيم جونم

    فكرشو بكن!! طرف فكر كرده بود من چه خودشيفته ام
    neveshteye paeenesh ke aslan ghashang nist!!!faghat oon livane ghashang bood !:)
    + سادات 

    و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون فرحين بما اتاهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم ان لا خوف عليهم و لا هم يحزنون
    + نسيم 

    فاطمه جونم من اسمم نسيمه ها...

    من عاشق اين شعريم كه اولش نوشتي...روزا همينطوري با خودم تكرارش مي كنم...

    حالا اين را براي كه انگاشته بودي اين همه خوب بود؟

    + مهاجري 

    اگر اين غروب غريب را بر شهاب ها ببندي آنها راه خويش را خواهند يافت . اگر اين غروب غريب را بر شبهاي بي ستاره ببندي ، نماز صبح را با قطره هاي باران خواهند خواند . اگر اين غروب غريب را بر شعرهاي شکسته دنيا ببندي ، همه موزون و قافيه مند خواهند شد . اما من از اين مي ترسم _ آنگاه _ که اين لحظه هاي غريب غروب ، غريبتر از هميشه بمانند . ببين که چگونه آسمان با حسرت به تو نگاه مي کند . . . . . من از آن مي ترسم . .
    + سالار 

    من،به پروازِ خدا

    در دلِ من، در دل تو

    مثل هرصبح پر از آيه و نور، بارها، معتقدم....

    و قسم مي خورم اين بار به هر آيه نور

    تا خدا فاصله اي نيست بيا....


    + بهار 

    "دلم گرفته برايت" زبان ساده ي عشق ست ؛ سليس و ساده گويم دلم گرفته برايت