• وبلاگ : بي كرانه
  • يادداشت : بي کرانِ شعر
  • نظرات : 3 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + روحي 
    اي بيکران به يک کران نگر که دمي حال و قال تو بر نسيم آشفته حالي است به سوي خيالي خوش...و کراني که رنگ و بامش تمام بيکرانگي است...
    تنها...
    آرام...
    بي قرار...
    ميداني..امشب هزار بار برايت برافراشته و شکافته شدم...اينقدر تار و پود بر وجودم نگاشته اي که لحظه لحظه اميدم به لقايي يا صدايي يا نوري برانگيخته شود...چقدر اينجا فانوس روشن کرده اي، اي بي کران...
    چقدر اينجا سرو به قامت استاده اند...تا به رودي سايه گسترند که موج اندر موج و بال اندر بال نثارت شوند...چقدر رو به رويش نشسته اي و همسايه اش باشي تا بالت به هوايش درآيد...
    به دنبال نقشي از او...به تمام بودنش...به آستان کرانت...به تمناي کبوتر و بالش...به انتظار تبسمي...و دلي آرام...پرواز کن...رها شو...پيدا شو...ببين...نگاه کن...و اينجاست بيکراني که به کران رسيده...
    پاسخ

    تو هم يه جورايي شاعري ها :پي