من هر چه میکشم همه از یک نگاه توست
ای کاش کور میشدم آن لحظه ی نخست
گفتنند: اشک خاطره را پاک می کند
طوفان گرفت در من و عشق تو را نشست
از بس که پشت نرده ی شب گریه کرده ام
احساس می کنم که صدایم صدای توست
آخر چگونه می شود اندوه خویش را
گنجاند در کسالت این واژه های سست
دیگر برای زخم دلم کار ساز نیست
شعر این همیشه خط زده ی گنگ نادرست
-----------
حالم خیلی خوب نیست...استرس درس و کار و زندگی و ...!
اصلا نفهمیدم چرا و کی یکباره این طور شد؟!
-----------
یک دوستِ به نسبت تازه دارم که هر روز دوست ترش میدارم و عجیب به اصول اخلاقی و مفاهیم دینی عمل میکند ولی به هیچ عنوان این طور ادعایی ندارد!
حتی گاهی نمیداند این مفهومی که به آن پایبند است یک اصل دینی است...
برایم سوال شده که مسلمانی یعنی چه؟؟ آیا جز این است؟؟
-----------
ممنونم از همه دوستان خوب، اشعار خوب و خاطرات خوبی که در تمام لحاظتم همراه من هستند.