چقدر ذات و فطرت و حال و هوای ما انسانها الهی است...
گاهی اتفاق هایی در این روزگار غبار آلوده رخ میدهد* که احساس این حقیقت، طراوت خاصی به تک تک سلولهای حیاتم می دهد...
خداوند هر لحظه و زمان در حال خلقت و تحول آفرینی و خدایی کردن است
کل یوم هو فی شان
و این جریان زیبای هستی، آنقدر در فطرت آدمی نهادینه شده که اگر انسانی در کشاکش روزگار و دورانش به توالی و تکرار برسد، نشاط خود را از دست می دهد... رخوت زده و ساکن رو به مردابی شدن می کند.
بازنگری و باز زائی است که آدمی را از بند رکود و مرگ می رهاند...
اما ماجرا به همین سادگی هم نیست! وفاداری درونی انسان به داشته هایش چون سدی استوار در برابر هر گونه تغییر خودنمایی می کند.
باید جهاد کرد! باید جنگید، سد را شکست و رو به روشنی گام برداشت... باید هر لحظه در شان بود
یا رب! قو علی خدمتک جوارحی و اشدد علی العظیمه جوانحی
*
چندی پیش و در پی رهایی از بند رخوت، مدیریتی از نوع ارشد و مجازی را ترک کردم و امروز- بعد از گذشت هفته ها – حس سبکی و ایده مندی از یک طرف، و جریان باز زایی در آن محیط مجازی از طرف دیگر، انبساط خاطری شیرین در من پدید آورد...
خداوند من حیث لا یحتسب خیر میرساند... کاش حواسمان جمع باشد!