می گویند این روزها را باید شاد بود؛ باید غنیمت شمرد؛ باید در حال عبادت سپری کرد؛ باید...
اما نه
من نمی توانم
این روزها همیشه غمگین ترین روزهای زندگی من هستند!
تولد بی حضور مولود چه معنی دارد؟
چه چیزی را جشن می گیریم؟ غم تمام نشدنی مولایمان را؟ غربت یک سال دیگرش را؟ تنهایی اش را؟
هر گاه حدیث "وحیدا فریدا" را میخوانم نفس هایم به شماره می افتند
چه جشن و سروری؟ چه انتظاری؟ چه موعودی؟
ما همه قبرستان نشین عادات و روزمرگی های خود هستیم... حتی دعای فرج خواندنمان هم از ناچاری است!
و او تک و تنها و غریب، غم ما را میخورد و بر خطاها و گناهانمان اشک می ریزید و استغفار می کند
این روزها برای من تنها یاد آور غم غربت است؛ غم تنهایی؛غم ماموم در قلب امام...
چه تعبیر سنگینی است که میگویند حضرت مهدی گفته اند: "غمگینی ما به خاطر شماست و نه خودمان "
همین یک جمله برای گریستن شبان و روزان و روزگاران کافی است
.
.
.
تو را من چشم در راهم؟!؟
نه
تو را من دلتنگم.... تو را من کم دارم.... تو را من بی تابم....
نه
تو را بسیار دوست دارم و خوب می دانی و می دانم چه کرده ام
یا ایها العزیز...تصدق علینا
-------------------
قال علی (ع) صاحب هذا امر الامر الشرید الطرید الفرید الوحید
قال مهدی (عج) غمنا غمکم و لا لنا
حالم بد است مثل زمانی که نیستی...