همیشه شعر و شاعری و شعرا را دوست داشته ام
وقتی در دوران کودکی مشترک کانون پرورش فکری بودم و برایم کتاب ارسال میکردند، شعر اولین عنوان مورد علاقه ام بود...
وقتی نوجوان بودم یک دفتر شعر قطور داشتم و شعرهای زیبایی که میشنیدم یا میخواندم را آنجا جمع میکردم - هنوز هم آن دفتر را دارم
وقتی دوران جوانی ام آغاز شد، شعر خواندن و شعر داشتنم تغییر سبک داد و تا همین امروز هم ادامه دارد...
علاقه و ذوقم به شعر و شعرا باعث شده، دوستانی که طبع لطیف شاعری دارند مرا مورد لطف خود قرار دهند...
حالا که دارم فکر میکنم میبینم چه غزلها و دوبیتی های زیبایی برام سروده اند
و چقدر دلم میخواهد همه را یک جا جمع کنم و گاهی بخوانمشان
و به یاد داشته باشم که دوست داشتن و دوست داشته شدن چقدر ارزشمند و فرازمانی است
این پست را برای این مینویسم تا شعرهایم/ شعرهایی که فقط برای من هستند را اینجا جمع کنم
فکر میکنم اولینش مربوط به دوران دبیرستانم باشد/ باید سری به انباری بزنم!
ولی برای شروع این غزل زیبا که به کلی فراموشش کرده بودم را ثبت میکنم :
چادرنمازت را سرت کن، سایه گستر باش
بگذار تا نیت کنم ... الله اکبر ... باش
تنهایی ام بیش از تصور شد تو همسایه!
همراه این همسایه این شبهای آخر باش
....
هر چند سرو رو به رویت را قلم کردند
تو ریشه کن در خاک تهران و تناور باش
اینجا اگر چه قدر بالت را نمی فهمند
باشد ... فدای پر زدن هایت ... کبوتر باش
با موج ها محدوده! خود را مشخص کن
دریای هر رودی نباشی، وحشت آور باش
دریاچه هستی نه! تو دریا نه! تو اقیانوس
تو بیکران هستی از این هم بیکران تر باش
|
اینها هم هست :
دوباره آمده ام تا دوباره سر بزنم / کبوترانه در این بیکرانه پر بزنم
اینجا مگر ترنم حسی غریب (قریب) نیست
اینجا مگر قرار دل بی شکیب نیست
بگذار بیکرانه مرا آسمان شود(شوی )
اینجا کبوترانه پریدن عجیب نیست...
آمدم درد دل کنم با تو نه فقط یک سلام و دیگر هیچ
حال که مشوشی از من میروم والسلام ودیگر هیچ
این را هم یافتم :
از در درآ تا مقدمت از شوق گلباران کنم
در زیر پایت جان و دل بی گفتگو افشان کنم
سقف فلک را برکنم با تیشه ی احساس خود
وز عشقت ای شیرین من فرهاد را حیران کنم
چون شعله در رقص آورم این فلب آتشبار خود
درّ سرشک ارزان تو را از ناوک مژگان کنم
ناز تو با جان میخرم یاد تو در دل می برم
هم گر تو فرمائی مرا جان بر سر فرمان کنم
دیگر ندارم آرزو جز رو و مو و بوی تو
هر چه دلت خواهد بگو تا بعد از اینم آن کنم
دو شعر دیگر هم بوده که پیدا نکردمشان! خوب شد به سرافت یافتن اینها افتادم و الا اینها نیز به تاریخ میپیوستند!
متشکرم