باید رسما و مکرر شاکر خداوند جل و اعلی باشم...
او که راه رسیدن به آرزوی دیرینه ام را بر من هموار کرد.
سال آخر تحصیل در صنعتی - بعد از مراجعت از پلی تکنیک – بسیار سخت گذشت...
آنقدر که بعد از سپری شدن این همه سال وقتی فشار های دنیایی، روحم را آزرده می کند،کابوس حضور در فضای آن روزهای صنعتی را می بینم!
البته حال که می اندیشم در میابم همان روزها هم غرق در لطف و عنایت الهی بوده ام ... اما ظاهر جریانش برایم بسیار دشوار بود.
هیچ وقت فکر نمی کردم بعد از گذراندن سختی های آن روز ها بتوانم دروس علوم حدیث را به انجام برسانم
هیچ وقت فکر نمی کردم از مطالعه مجازی علوم حدیث راه ورود به فلسفه را بیابم
هیچ وقت فکر نمی کردم داشتن پشتوانه فکر فنی- مهندسی، درک مسائل بغرنج فلسفه را برایم تسهیل کند
هیچ وقت فکر نمی کردم درس نخوانده و به مکتب فلسفه نرفته، در کلاس درس چنین اساتید متبحر و متخلقی حاضر شده، خوشه چین سخنان پربارشان باشم!
همه این هیچ ها و بسیاری هیچ های دیگر...
و اینها یعنی عینیت همان آیات مظهره الهی که بر ارض و سماء نمایان اند ... و هل من مذّکر؟
با صد هزار جلوه فرو آمدی که من / با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
اما این رجا بود در جوار خوفی که فلسفه خواندن بر قلب و عقلم وارد کرده
فلسفه خواندن با دم شیر بازی کردن است...
اگر ادراکی درست از مسائل و تشکیکات مطروحه حاصل نشود همین ایمان نیم دار و قابل نقد و بحث هم به باد می رود... و اعوذ بالله الرحیم من هذا الامر الشدید...
نقل است که جناب سهروردی و ملاصدرا و علامه طباطبایی و بسیاری از بزرگان که علاوه بر تسلط بر حمکت بحثیه، به حکمت ذوقیه نیز مشّرف بوده اند، همه زاهدان شب و سالکان طریق حق بوده و از بارقه های عنایت حق تعالی راه به سوی کشف و شهود حقایق یافته اند...