سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ارسال شده توسط فاطمه در 93/5/1:: 12:33 عصر

"شکد" کسی که پست قبلی پیرامون او نوشته شده بود در اظهارات اخیرش گفته مادران فلسطینی که مارهای کوچک به دنیا می آورند هم باید کشته شوند! او گفته:" آنها باید کشته شوند و خانه هایشان باید ویران شود تا نتوانند تروریست دیگری متولد کنند.آنها همه دشمنند و باید خونشان بر دستان ما باشد. در مورد مادران تروریست های کشته شده هم باید همین کار را کرد."

او چند روز قبل در صفحه فیس بوکش نوشته:" پشت هر تروریستی هزاران زن و مرد قرار دارد که او به پشتوانهء ایشان وارد عمل میشود. آنها همه دشمنان محارب هستند و خونشان روی سرشان خواهد ریخت ..."

این اظهارات سخیف و وحشیانه وقتی معنای اصلی خود را پیدا میکنند که بدانیم "شکد" نماینده پارلمان رژیم صهیونیستی است و افراد هم فکر و هم حزب دیگری هم دارد که در عرصه سیاست و فعالیت های این رژیم دارای نفوذ و اثرند.

اینجاست که دیگر ریختن بمب های "دایم" وسط شهر های غزه بخاطر جایگیری موشک های حماس نیست.
کشتن چند کودک در ساحل نیز با پاسخ های حماس به تجاوزات این رژیم، ربط مستقیم نخواهد داشت!

همه این اعمال وحشیانه ریشه در یک تفکر بنیادین دارد؛ از نظر رهبران صهیون همه فلسطینی ها یا تروریست هستند و یا حامی و زایندهء تروریست ها! لذا ایشان کمر به کشتن همه آنها بسته اند...

 و مسلما عقب نشینی و آتش بس و کوتاه آمدن و مذاکره کردن هم، همانطور که تا کنون چاره ساز نبوده، همچنان نیز بی فایده خواهد بود.

ما باید باور کنیم، فلسطینی ها باید باور کنند اسرائیل "دشمن" ماست.

مادران غزه

----------
خبر مربوط به اظهارات "شکد"
 روند پیش روی در خاک فلسطین
روند دیوار کشی های اسرائیلی ها 
عکس از رویترز


کلمات کلیدی : روز نوشت ها

ارسال شده توسط فاطمه در 93/4/22:: 2:19 صبح

این متن رو حانم شادی حامدی آزاد ترجمه و منتشر کردن؛ 
به نظرم متنی قابل توجه و تامل برانگیز اومد؛ از این نظر که ما رو با طرز فکر افرادی که همیشه دشمن میدونیم آشنا میکنه، اون هم دراوج درگیری هایی که اخبار دردناکش با افطار هر روزهء ما عجین شده!
فارغ از اینکه شاید برخی اشارات و مواضع نویسنده اصلی رو قبول نداشته باشیم، فکر کردم خوب باشه که اون رو بخونیم و روش درنگ کنیم...

کاشتن این تخم نفرت به سود کیست؟

مقاله‌ی خانم میرا بار هلیل با عنوان «چرا در آستانه‌ی آتش‌زدن گذرنامه‌ی اسرائیلی‌ام هستم؟» را در سایت نشریه‌یایندیپندنت خواندم و فکر کردم خوب است دیگران هم آن را بخوانند. این ترجمه‌ی من از متن ایشان است:

آیلد شکد/ غزه

او جوان است. زیباست. فارغ‌التحصیل مهندسی کامپیوتر و همچنین نماینده‌ی مجلس اسرائیل است؛ و البته علتی که مرا وادار می‌کند بخواهم گذرنامه‌ی اسرائیلی‌ام را آتش بزنم، چون پشت این چشمان درشت و صورت معصوم، عفریت مرگ در کمین است.

آیلت شکد نماینده‌ی حزب راست افراطی در کنست (مجلس اسرائیل) است؛ یعنی راست‌گراتر از بنیامین نتانیاهو، اگر تا به حال فکر می‌کردید چنین چیزی ممکن نیست!

او روز دوشنبه این پست را روی صفحه‌ی فیس‌بوکش گذاشت: «پشت هر تروریست ده‌ها زن و مرد قرار دارند که بدون آن‌ها او نمی‌توانست در فعالیت‌های تروریستی شرکت کند. آن‌ها همه سربازان دشمن‌اند، و ریختن خون‌شان مباح. از این جمله‌اند مادران شهدا که فرزندان‌شان را با گل و بوسه به جهنم می‌فرستند. آن‌ها هم باید دنبال فرزندان‌شان بروند، چیزی عادلانه‌تر از این نیست. آن‌ها باید از بین بروند، همچنین خانه‌هایی که این مارها آنجا پرورش می‌یابند. وگرنه، مارهای کوچک بیشتری آنجا پرورش خواهند یافت.»

یک هفته پیش از آن، درست پیش از آنکه محمد ابو خدیر 17ساله ربوده و سوزانده شود، خانم شکد نوشته بود: «این جنگ برعلیه تروریسم نیست، برعلیه افراطی‌گری هم نیست، نه حتی برعلیه سران فلسطین. واقعیت این است که این جنگی بین دو ملت است. دشمن کیست؟ مردم فلسطین. چرا؟ از خودشان بپرسید، آن‌ها شروعش کردند.»

پس حتی پیش از آنکه آن پسر آن‌طور وحشتناک کشته شود، او دشمن‌بودنش را تأیید کرده بود و بعد هم، بدون ذره‌ای احساس گناه یا پشیمانی، به کشتن زنان بی‌گناه و فرزندان متولدنشده‌شان فراخوان می‌داد.

او مرا یاد خاله‌ام، کلارا، و سه فرزندش انداخت که در سال 1939 – موقع حمله‌ی آلمانی‌ها – در کراکو لهستان زندگی می‌کردند. آلمانی‌ها هم می‌گفتند یهودیان – همه‌ی یهودیان – دشمن‌اند و باید از صحنه‌ی روزگار محو شوند، از همه مهم‌تر زنان و مارهای کوچکی که پرورش می‌دهند. اگر از نازی‌ها می‌پرسیدید «چرا؟»، می‌گفتند: «از خودشان بپرسید؛ آن‌ها شروع کردند».

من هرگز خاله کلارا و فرزندانش را، که تا سال 1942 همگی تلف شده بودند، ملاقات نکردم. اما دایی رومک را، که به‌سبب کار در کارخانه‌ی اسکار شیندلر جان‌به‌در برده بود، و همسرش یتی را دیده بودم. یتی هم جان‌به‌در برد چون خیلی خوب آلمانی حرف می‌زد و توانسته بود وانمود کند زن آلمانی اصیلی است که شوهر لهستانی یهودی‌اش را از خانه بیرون کرده است. او به هر افسر نازی که می‌رسید لبخند ملیحی تحویل می‌داد!

عمو سموئل و خانواده‌ی جوانش هم پیش از تولد من کشته شده بودند. آن‌ها از برلین به هلند، یا جای دیگری که درست نمی‌دانم، فرار کرده بودند ولی دستگیر شدند و به همان اردوگاهی برده شدند که آنه فرانک آنجا کشته شد.

من می‌دانم قربانی بی‌پناه بودن، و زندگی‌کردن و مُردن زیر فشار چکمه‌های ستمگر چه مزه‌ای دارد. و می‌دانم که اسرائیلی‌های امروز دیگر آن قربانیان دیروز نیستند، بلکه مسببین بحران امروزند. بله نیروهای حماس هم قاتلان پُرکینه‌ی وحشتناکی‌اند و وای به حال اسرائیل اگر حماس قدرتی برای عملی‌کردن خواسته‌هایش به‌دست آورد. اما فعلاً حقیقت ماجرا این است که اسرائیل دارای تانک، بمب‌افکن، توپخانه، کلاهک‌های هسته‌ای، و موشک است درحالی‌که مردم عادی غزه یک هفته پیش هیچی نداشتند و امروز کمتر دارند، چراکه حتی بیمارستان‌ها و مدرسه‌های‌شان بمباران شده‌اند.

خانم شکد به چیزی که می‌خواست رسید: آمار تلفات در غزه به صدنفر نزدیک می‌شود، و از هر چهار نفر یکی کودک است. صدها نفر هم دچار جراحت‌های شدید شده‌اند درحالی‌که بیمارستان‌ها هم بمباران شده‌اند و تجهیزات پزشکی در حال اتمام است.

علی‌رغم همه‌ی تلاش‌های حماس، در اسرائیل، هنوز یک نفر هم کشته نشده و هیچ‌کس آسیب جدی هم ندیده، البته یک مهمانی عروسی به‌هم‌ریخته که به‌صدر اخبار تلویزیونی هم راه پیدا کرده است.

و همین‌طور که بمب‌ها بر سر غزه می‌ریزند، نوجوانان اسرائیلی مشغول توییت‌کردن سلفی‌های نیمه‌برهنه به‌همراه اظهارنظرهای سیاسی‌شان هستند. در دو توییت، که البته پاک شدند، یکی نوشته بود «مرگ بر همه‌ی شما عرب‌های …»و دیگری نوشته بود:«عرب‌ها، امیدوارم با رنج فراوون فلج بشین و بمیرین!»و نوجوان دیگری توییت کرده بود«مرگ بر همه‌ی این عرب‌های …».

من با دیدن همه‌ی این صورت‌های فرشته‌گون که این‌چنین خطابه‌های شیطانی در تشویق نسل‌کشی منتشر می‌کنند، گذرنامه‌ی اسرائیلی‌ام را همراه با یک بسته کبریت برمی‌دارم. «من نیستم!»

----------
لینک اصلی 


کلمات کلیدی : روز نوشت ها

ارسال شده توسط فاطمه در 93/3/28:: 9:1 عصر

تازه فهمیدم وقتی میگن طرف "تو لک" رفته یعنی چی!
صاحب این قناری بی نوا رفته مسافرت و موقتا گذاشتتش پیش ما؛
اون هم حسابی دلتنگ و غریب شده و رفته تو لک...

قناری

 


کلمات کلیدی : روز نوشت ها

ارسال شده توسط فاطمه در 93/3/14:: 9:56 عصر

این روزها به شدت درگیر و دار کارهایی هستم که فرصت آسودن و نوشتن در حیاط خلوتم را سلب کرده اند. 
دغدغه ننوشتن در روزهای خوب ماه رجب و شعبان، آن هم وقتی اعیاد و مناسبت های جان فزا یک به یک می گذشتند مرا رها نمی کرد؛
تا اینکه به این مطالب تاثیرگذار برخوردم.
عمیقا اعتقاد دارم که هرآنچه باید بدانم مرا میابد؛ 

و اینک از سر شکر و سپاس آن را با شما به اشتراک میگذارم:

پروفسور «آنه ماری شیمل» محقق و نویسنده توانای آلمانی را سالها است که در سراسر جهان و بخصوص جهان اسلام به عنوان یک اسلام شناس و ایران شناس برجسته می شناسند. او پس از دریافت جایزهء سالیانه صلح از نمایشگاه بین المللی کتاب فرانکفورت، در مصاحبه ای تلویزیونی کارهای سلمان رشدی را نوشته هایی سطحی که برای خوش آمد غرب نوشته شده اند تلقی کرد و از آن پس آماج حملات لابی های سیاسی طرفدار رشدی قرار گرفت...
 

وی در یکی از مصاحبه هایش اشاره ای به ادعیه اسلامی دارد و می گوید:

من خود همواره دعاها، احادیث و اخبار اسلامی را از اصل عربی آن می خوانم و به ترجمه ای مراجعه نمی کنم.
من خودم بخشی کوچک از کتاب مبارک صحیفه سجادیه را به آلمانی ترجمه و منتشر کرده ام، قریب هفت سال پیش.
دعای رؤیت هلال ماه مبارک رمضان و دعای وداع با آن ماه را.
وقتی مشغول ترجمه این دعاها بودم، مادرم در بیمارستان بستری بود و من که به او سر می زدم پس از آنکه او به خواب می رفت در گوشه ای از آن اتاق به کار پاکنویس کردن ترجمه ها مشغول می شدم. اتاق مادرم دو تختی بود. در تخت دیگر خانمی بسیار فاضله بستری بود که کاتولیکی مؤمن و راسخ العقیده و حتی متعصب بود. وقتی فهمید که من دعاهای اسلامی را ترجمه می کنم، دلگیر شد که مگر در مسیحیت و در کتب مقدسه خودمان کمبودی داریم که تو به ادعیه اسلامی روی آوردی!؟
وقتی کتابم چاپ شد یک نسخه برای او فرستادم. یک ماه بعد او به من تلفن زد و گفت: صمیمانه از هدیه این کتاب متشکرم، زیرا هر روز به جای دعا آن را می خوانم.
بله واقعا ترجمه ادعیه امامان معصوم(ع) مخصوصا صحیفه حضرت زین العابدین(ع) برای بسیاری از مردم جهان غرب کارساز است.

-----------
و اما بنعمت ربک فحدث 

آنه ماری شیمل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


کلمات کلیدی : روز نوشت ها

ارسال شده توسط فاطمه در 93/2/31:: 11:6 صبح

از معنای زندگی می‌پرسد؛ سوالش قشنگ است؛ "حسن السوال" که گفته‌اند یعنی همین: سوال‌های قشنگ و زیبا و خوشگل، مثل سوال او : معنای زندگی.
نگاهش می‌کنم. می‌خندم و می‌گویم آخر کتاب هایی که تو خوانده‌ای من نخوانده ام. تو کارت درست است اما خب من هم اینقدر می‌دانم که سوال‌های قشنگ حکما پاسخ‌های قشنگ دارند. زندگی حتما یک معنای قشنگ دارد.
می‌گوید قشنگ مثل؟ بالا و پایین می‌کنم و توی ذهنم همه قشنگی‌های دنیا را مرور می‌کنم. زیباتر از گل به ذهنم نمی‌آید.
یک عالم گل را تصور می‌کنم و می‌گویم قشنگ مثل مزرعه گل. اگر به من بود توی کتاب‌های لغت، آنجا که معناها را می‌نویسند، جلوی زندگی می‌نوشتم قشنگ مثل مزرعه گل.
اصلا اینکه حضرتش فرمود "الدنیا مزرعه الاخره" همین است. فکر می‌کند و می‌گوید: یعنی همه زندگی‌ها مزرعه گلند؟می‌گویم همه همه‌شان. دردش را می‌فهمم. ته دلش این است که زندگی مومن مزرعه گل، زندگی کافر هم مزرعه گل؟ زندگی او ی خوب مزرعه گل و زندگی من بد هم مزرعه گل؟!

با هم می‌رویم کنار صفی از گل های رنگارنگ و می‌گویم مهم این است که حصار مزرعه‌ات را به روی چه کسی باز کنی؟ خوب‌ها یا بد‌ها. به روی کسی که باید گل‌هایت را نوازش کند، آب بدهد، برایشان آواز بخواند و زیر ساقه‌های شکسته‌شان را بگیرد؛ یا کسی که بیاید و گل‌هایش را لگد کند، توی مزرعه‌ات بچرد و گل‌هایش را بخورد، بشکند، بکند و پرپر کند.
برایش از دعاهای قشنگ می‌خوانم: "اللهم ان کان عمری مرتعا للشیطان فاقبضنی الیک" ...
می‌گویم فرق توی خوب و من بد در همین است. توی مزرعه گل تو خدا قدم می‌زند؛ توی مزرعه گل من، شیطان می‌چرد و گل هایم را لگد می‌کند و دهان می‌زند.

معنای زندگی تو قشنگ است و معنای زندگی من نه...

---------------
نوشتهء مسعود دیانی


کلمات کلیدی :

<      1   2   3   4   5   >>   >