سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ارسال شده توسط فاطمه در 89/8/15:: 8:15 عصر

گاهی فکر میکنم که پدران و ماردان ما که در اوج جوانی در روزگار انقلاب می زیستند ، چه خوب زندگیی داشتند،
سرشار از آرمان و هدف و اعتقاد؛
 اینکه هر کدام چه آرمانی داشتند محل بحث فعلی من نیست، لکن آنچه که برایم مهم است،نفس آرمان خواهی و ایده آل طلبی ایشان است.
چیزی که به زندگی پر انرژی جوانی روح و طراوت میبخشد،حسی که دنیا را برای انسان قابل فتح و تغییر میکند. فکری که به زندگی جریان میبخشد ؛
دردی که انسان را بر می انگیزد ؛
دکتر شریعتی میگوید "اگر پیاده هم شده سفر کن؛در ماندن میپوسی" 
 و این حرکت را انگیزه ای به قدرت آرمان و اعتقاد میتواند ایجاد کند.
 به راستی ما در این روزگار شلوغ و پر سرو صدای امروز، چه آرمانی را در ذهن می پرورانیم؟؟ چه نیرویی قدرت حرکت و ادامه راه زندگی را به ما میدهد؟؟ نام ما در رود پرخروش آزادگان جهان جایی دارد؟؟
دردی که قلب ما را تکان میدهد چه جنسی دارد؟ روزمرگی، دنیا ،یا دردی متعالی؟؟

الهی حب لی کمال انقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک...


کلمات کلیدی :
نظر

ارسال شده توسط فاطمه در 89/8/14:: 10:16 صبح

ذی الحجه آخرین ماه در تقویم قمری هست. بعد از یک سال کار و تلاش،مردم آنچه که دارند رو جمع میکنن و به قصد زیارت راهی سرزمین عرب ها میشن و همراه همه مسلمونها از هر رنگ و نژاد و تبار،دور خدا میگردن تا دلهاشون آروم بگیره و روحشون نشاط!

پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست...

 و من در این اندیشه هستم که

حج یعنی قصد،

                سعی یعنی تلاش ،

                                     و هاجر هجرت کرد به خاطر پروردگارش و پیامبرش ،  

        در عرفات و مشعر، عشق و عقل جمع میشن و در منی آرزوها کوتاه و البته عمیق!

و اما بعد؛

این تو هستی

 آزاد و رها ، سبک و جاری در صمیمیت سیال هستی ... باز میگردی به سرزمینت،باز میگردی به اصل وجود خودت.

من که حیــران تو حیــران تو ام میدانم

نه فقط من که در این دایره سرگردانم

همه عالـم و آدم به تـو می اندیشـــد

اللهم الرزقنا...


کلمات کلیدی :
نظر

ارسال شده توسط فاطمه در 89/8/11:: 3:30 عصر

همین شــوق دمادم میتواند

و بـارانـی که نـم نـم میتواند            

                                       گنجشک

دلم را بس که گنجشک است، حتی

نـگاه سـاده ای هم میتواند...

                                               شاعر : سید حبیب نظاری

 


کلمات کلیدی :
نظر

ارسال شده توسط فاطمه در 89/8/2:: 1:47 صبح

 

ای عشــــــــــــق، ای ترنم نامت ترانه ها

معشوق آشــنای همه عاشــــــــقانه ها

 

ای معنی جمال به هر صورتی که هست

مضـــمون و محتـــــوای تمام تـــــــرانه ها

 

با هر نســــــیم ،دست تکان می دهد گلی

هر نامه ای ز نام تو دارد نشـــــــــــــــانه ها

 

هر کس زبان حال خودش را تـــــــرانه گفت:

گل با شـــــــــکوفه ،خوشه گندم به دانه ها

 

شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز

دریا به مـــــوج و موج به ریگ کـــــــــــرانه ها

 

باران قصــــــــــیده ای است تر و تازه و روان

آتـش تـــــــــــــرانه ای به زبان زبــــــــــانه ها

 

امـا مـــرا زبـــان غزلــــخوانی تو نیســـــــــت

شـبنم چگونه دم زند از بی کـــــــــــــرانه ها

 

کوچه به کوچه سـر زده ام کـــو به کـــوی تو

چون حلقه در به در زده ام ســـر به خانه ها

 

یــــک لحظه از نگاه تو کافی اسـت تا دلــــم

ســــــودا کند دمی به هـمه جــــــــاودانه ها


کلمات کلیدی :
نظر

<      1   2   3   4