ای جذبه ی ذی الحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق ست جهانم
تقدیر مرا نور نگاه تو رقم زد
باید که شب چشم تو را قدر بدانم
روی تو و خورشید، نه، روشن تر از آنی
چشم من و آیینه، نه، حیران تر از آنم
در سایه ی قرآن نگاه تو نشستم
باران زد و برخاست غبار از دل و جانم
برخاست جهان با من برخاسته از شوق
تا حادثه ی نام تو آمد به زبانم
عید ست و سعید ست اگر ماه تو باشی
ای جذبه ی ذی الحجه و شور رمضانم
-------------------
شعر از آقای شرافت
کاش امشب مرا هم دعا کنی...
آمد بهار جانها ای شاخ تر به رقص آ / چون یوسف اندرآمد مصر و شکر به رقص آ
ای شاه عشق پرور مانند شیر مادر / ای شیرجوش دررو جان پدر به رقص آ
چوگان زلف دیدی چون گوی دررسیدی / از پا و سر بریدی بیپا و سر به رقص آ
تیغی به دست خونی آمد مرا که چونی / گفتم بیا که خیر است گفتا نه شر به رقص آ
از عشق تاجداران در چرخ او چو باران / آن جا قبا چه باشد ای خوش کمر به رقص آ
ای مست هست گشته بر تو فنا نبشته / رقعه فنا رسیده بهر سفر به رقص آ
در دست جام باده آمد بتم پیاده / گر نیستی تو ماده زان شاه نر به رقص آ
پایان جنگ آمد آواز چنگ آمد / یوسف ز چاه آمد ای بیهنر به رقص آ
تا چند وعده باشد وین سر به سجده باشد / هجرم ببرده باشد دنگ و اثر به رقص آ
کی باشد آن زمانی گوید مرا فلانی / کای بیخبر فنا شو ای باخبر به رقص آ
طاووس ما درآید وان رنگها برآید / با مرغ جان سراید بیبال و پر به رقص آ
کور و کران عالم دید از مسیح مرهم / گفته مسیح مریم کای کور و کر به رقص آ
مخدوم شمس دین است تبریز رشک چین است / اندر بهار حسنش شاخ و شجر به رقص آ
------------
دیوان شمس
علی رغم انتقاد هایی که برخی صفحات مجازی به اثر جدید محسن چاووشی بر اساس این شعر داشتند
من این کار رو بسیار دوست دارم. ریتم و شعر جدید این کار و مقارنت با این ایام از جذابیت های این اثر هست.
از وقت و روز و فصل،
عصر و جمعه و پاییز دلتنگند
و بی تو من مانند عصرِجمعهء پاییز
دلتــنگم...
--------------
مرحوم حسین منزوی
قلندری در قلعه محبوس
عاشقی گمنام در تنهایی
مردی در تبعید ابدی
رها از بند دنیا
دلدادهء حق
آوارهء عقل
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعهء فال به نام مـنِ دیوانه زدند
----------------
سهروردی/ابن عربی/ملاصدار
هر زمان که عشق اشارتی به شما کرد در پی او بشتابید، هر چند راه سخت و ناهموار باشد.
و هر زمان بال های عشق شما را در بر گرفت خود را به او بسپارید، هر چند که تیغ های پنهان در بال و پرش ممکن است شما را مجروح کند.
و هر زمان عشق با شما سخن گوید او را باور کنید، هر چند او رویاهای شما را چون باد مغرب درهم کوبد و باغ شما را خزان کند.
زیرا عشق چنان که شما را تاج بر سر می نهد به صلیب نیز می کشد.
و چنان که شما را می رویاند شاخ و برگ شما را هرس می کند.
و چنان که تا بلندای درخت وجودتان بالا می رود و ظریف ترین شاخه های شما را که در آفتاب می رقصند نوازش می کند.
هم چنین تا عمیق ترین ریشه های شما پایین می رود و آن ها را که به زمین چسبیده اند تکان می دهد.
عشق شما را چون خوشه های گندم دسته می کند. آن گاه شما را به خرمن کوب از پرده خوشه بیرون می آرود. و سپس به غربال باد دانه را از کاه می رهاند. و به گردش آسیاب می سپارد تا آرد سپید از آن بیرون آید. سپس شما را خمیر می کند تا نرم و انعطاف پذیر شوید، و بعد از آن شما را بر آتش مقدس می نهد تا برای ضیافت مقدس خداوند نان مقدس شوید.
عشق با شما چنین رفتار می کند تا به اسرار قلب خود معرفت یابید و بدین معرفت با قلب زندگی پیوند کنید و جزیی از آن شوید.
جران خلیل جبران
--------------------------------
ما بها و خون بها را یافتیم
جانب جان باختن بشتافتیم
ای حیات عاشقان در مردگی
دل نیابی جز که در دلبردگی ....
مولوی
--------------------------------
هل الدین الا الحب؟ آیا دین جز عشق است؟
امام باقر و امام صادق (علیهم السلام)
--------------------------------
"من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلیّ دیته و من علیّ دیته فانا دیته" ؛
آن کس که مرا طلب کند، من را می یابد و آن کس که مرا یافت، من را می شناسد و آن کس که مرا شناخت، من را دوست می دارد و آن کس که مرا دوست داشت، به من عشق می ورزد و آن کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می ورزم و آن کس که من به او عشق ورزیدم، او را می کشم و آن کس را که من بکشم، خونبهای او بر من واجب است و آن کس که خونبهایش بر من واجب شد، پس خود من خونبهای او می باشم.
حدیث قدسی
--------------------------------
به امید سالی سرشار از عشق.