درگیری و گرفتاری یکی از عواقبی است که تنوع طلبی در پی دارد
و من شاید به خاطر جستجو و ایجاد تنوع بود که اینقدر درگیر شدم
آنهم درگیری که به هیچ کجای زندگی ام نمی آید و اساسا وصله ای است ناجور!
به قول کییر کگور بر اساس انتخاب آزاد، ریسک میکنی و وارد بازی ای می شوی که سنخیتی با تو ندارد
و نتیجه قطعا ترس و لرز و خستگی خواهد بود
علی رغم اینکه نکات بسیاری آموختم
اما تنفس در فضایی نا همگن، روح را خسته میکند
و خستگی ات وقتی شدت میابد که درگیر آزمونهای پایان ترم هم باشی
و خلاصه در بین این همه گیر و گرفت، یادت می رود که خانم هستی
و وقتی در یک عصر دلپذیر زمستانی، آرامش بودن در کنار مادرت را به نوشیدن یک فنجان قهوه گرم پیوند میدهی
پند مادرانه اش تو را به یاد تمام بایدها و هنجارهای رفتاری ات میاندازد
به یاد باید های چگونه بودنت
به یاد ارزش های رفتاری ات
به یاد چیزهای مهمی که فراموش کرده ای
پندی مهربان و آرام-مثل همیشه:
عزیزم خانم ها نور میزنند نه بوق
.
حق تعالی بایزید را فرمود :
سافروا فی انفسکم تجدونی فی اول قدم...
اللهم ان راحل الیک قریب المسافه
-------------------
مقاله ای مفید و مستند درباره "اربعین"
توضیحی مختصر نیز در بخش کامنت ها اضافه کردم/ عذر تقصیر
حس بدی است درماندن در کاری واجب
وقتی تلاش بیشتر، دورتر از شدن از نتیجه را به همراه می آورد
وقتی مطالعه بیشتر ابعاد گسترده بحث را برایت روشن میکند
وقتی خود را در اوج نادانی و کم توانی در برابر اقیانوسی بی کران از معارف و علوم می یابی
و فکر کن که هر هفته اساتید بیایند و هشدار دهند و راجع به پیشرفت کار گزارش بخواهند
و تو با حیرت و بهت به استیصال خود بیاندیشی و پاسخی برای عرضه نداشته باشی
و فکر کن که در اوج بال بال زدندهایت برای کمی بالا رفتن
آیه ای به ناگاه در برابر چشمانت ظاهر شود که :
وَلاَ یَأْبَ کَاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ
وای خدای من
از کجا شروع کنم؟
از چه بنویسم؟
چه کنم؟
من مانده ام و تعهد هایم
و مطالعات بی سرانجامم
و دلتنگی ام برای یک سفر
برای یک شب، بی دغدغه خوابیدن
برای رفتن به کافه ای و خواندن چند شعر فرح بخش
برای رفتن به سینما و لذت بردن از فیلمی که باعث شده در کنار عزیزانم باشم
برای دیدن همه فامیل در شب یلدایی که در تنهایی بین کتاب ها و مقالات سپری شد
برای رفتن به پاتوقی دنج و مرتفع و خیره شدن به هوای خاکستری و ساختمان های بلند شهر
کاش معجزه میشد
نه معجزه ای به اندازه ی استیصال من
که
معجزه ای به اندازه ی مهربانی و عظمت خدا
خدایی که هیچ گاه مرا در چنین سردرگمی رها و تنها نمیگذارد
.
.
.
------------
سوره بقره- آیه 282
پس از جنگهای بسیار که روز عاشورا امام حسین (ع) داشت ، لختی برای استراحت ایستاد .
ناتوان شده بود . سنگی از سوی دشمن آمد و بر پیشانی او خورد که خون از آن جستن کرد . امام خواست که با جامه ، خون از چهره پاک کند که
تیری سه شعبه و مسموم بر سینه حضرت نشست...
« اَتاهُ سَهمٌ مُحَددٌ مَسمُومٌ لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ »
حضرت تیر را از پس سر بیرون آورد و خون از جای آن فوران زد . خونها را به آسمان پاشید و بر چهره مالید تا رسول خدا را با چهره ای خون آلود دیدار کند...
می گویند : در واقع ، تیری که روز عاشورا بر سینه امام نشست ، روز « سقیفه » بر کمان نهاده و رها شد
و بسی قلبها را خون کرد و در کربلا نیز خون سیدالشهداء (ع) را بر خاک ریخت .
اگر آن بنای انحراف نخستین نبود ، نیم قرن پس از وفات پیامبر ، قلب فرزند پیامبر از سوی امت او هدف قرار نمی گرفت .*
-------------------------------------
* بحارالانوار ، مقتل الحسین
هرقدر هم که اوایل دهه را با خواندن و شنیدن مقتل، به دور از هیاهو اشک بریزی و غصه بخوری
روز نهم و دهم را
باید فغان کرد و به سان مولا بکاء شدید و عالی ( گریه شدید و بلند ) سر داد و بر مظلومیت همیشه امامان شیعه گریست...
اصلا فکر میکنم حضرت صادق (ع) به ما لطف کردند که اجازه ی ده روز عزا دادند، و گرنه چه طور می شود که اینهمه غم را یکی دو روزه عزاداری کرد؟
حدود 400 سال قبل از میلاد مسیح ( علی نبینا و علیه السلام ) ،
سقراط ، فیلسوف و متفکر بزرگ یونانی به علت پرستش خدای یگانه در دادگاه هلیاست آتن محکوم به مرگ شد...
او در حالیکه حاضر نشد از دادگاه تقاضای عفو کند، این جملات را بر زبان راند : در شأن من نیست که لابه و زاری کنم و برای فرار از خطر تن به خواری دهم؛ من مرگ را از زندگانی که با زاری و طلب ترحم همراه باشد برتر می شمارم... گریز از مرگ دشوار نیست؛ گریز از بدی دشوار است زیرا بدی از مرگ تندتر می دود... اکنون وقت رفتن فرا رسیده است، من برای مردن و شما برای زیستن؛ اما نصیب کدام یک از ما بهتر است جز خدا هیچ کس نمیداند.
حدود 680 سال پس از میلاد مسیح ( علی نبینا و علیه السلام ) ،
حسین بن علی ( علیه و علی ابنائه السلام ) امام و رهبر شیعیان، نوه پیامبر، فرزند علی (ع) و فاطمه زهرا (س) در روز عاشورا به علت بیعت نکردن با طاغوت و اجرای فرامین خدای یگانه به شهادت رسید او در حالیکه به فرمایش خطبه مشغول شد بیان داشت : شرافت و عزت و همت من بالاتر از آن است که با ترس و وحشت از مرگ تن به ذلت و خواری دهم، و خود را از میدان مبارزه با ظلم و ستم دور سازم ... بالاترین اقدامی که شما می توانید انجام دهید کشتن من است، و من می گویم، مرگ در راه خدا چه گوارا و شیرین است، اما نابودی مجد و بزرگواری و عزت من، برای شما هرگز امکان پذیر نخواهد بود.پس بدین ترتیب مرا از کشته شدن چه باک؟
در همیشه ی تاریخ، مردانی بزرگ و الهی ندای ذلت گریزی و عزت مندی آدمی را فریاد زده و جان پربرکت خود را در این راه نثار کرده اند... حقیقتی که ثبات و ارزشمندی اش بر بنی بشر مسلم است لکن در این روزگار دلگیر، زندگی مردم با ذلت و خواری به قیمت کسب اموری فاقد ارزش، عجین شده...
کجاست روحیه عزت مندی بشر؟
چه شد ذکر رشادت ها و مبارزات بزرگمردان تاریخ؟
در این روزهای متبرک باید به جز گریستن و سیاه پوشیدن و اقامه ی عزا کردن، به تفکر نیز پرداخت؛
تفکر در فلسفه ی عاشورایی که همه روزها است... در فلسفه ی حیات... در عزت مندی ذاتی بشر...
تفکر در قیام و پیام حسین (ع) و همه فرستادگان الهی.
-----------------
این همه شباهت در پیام بسیار ارزشمند و ظریف است و خبر از حقیقتی واحد و جاری در تمام اعصار دارد.
برای مطالعه بیشتر
سلام بر حسین و فرزندانش
سلام بر بزرگان و برگزیدگان تاریخ
سلام بر انسانی که انسانیتش را فراموش نمی کند