حدود 400 سال قبل از میلاد مسیح ( علی نبینا و علیه السلام ) ،
سقراط ، فیلسوف و متفکر بزرگ یونانی به علت پرستش خدای یگانه در دادگاه هلیاست آتن محکوم به مرگ شد...
او در حالیکه حاضر نشد از دادگاه تقاضای عفو کند، این جملات را بر زبان راند : در شأن من نیست که لابه و زاری کنم و برای فرار از خطر تن به خواری دهم؛ من مرگ را از زندگانی که با زاری و طلب ترحم همراه باشد برتر می شمارم... گریز از مرگ دشوار نیست؛ گریز از بدی دشوار است زیرا بدی از مرگ تندتر می دود... اکنون وقت رفتن فرا رسیده است، من برای مردن و شما برای زیستن؛ اما نصیب کدام یک از ما بهتر است جز خدا هیچ کس نمیداند.
حدود 680 سال پس از میلاد مسیح ( علی نبینا و علیه السلام ) ،
حسین بن علی ( علیه و علی ابنائه السلام ) امام و رهبر شیعیان، نوه پیامبر، فرزند علی (ع) و فاطمه زهرا (س) در روز عاشورا به علت بیعت نکردن با طاغوت و اجرای فرامین خدای یگانه به شهادت رسید او در حالیکه به فرمایش خطبه مشغول شد بیان داشت : شرافت و عزت و همت من بالاتر از آن است که با ترس و وحشت از مرگ تن به ذلت و خواری دهم، و خود را از میدان مبارزه با ظلم و ستم دور سازم ... بالاترین اقدامی که شما می توانید انجام دهید کشتن من است، و من می گویم، مرگ در راه خدا چه گوارا و شیرین است، اما نابودی مجد و بزرگواری و عزت من، برای شما هرگز امکان پذیر نخواهد بود.پس بدین ترتیب مرا از کشته شدن چه باک؟
در همیشه ی تاریخ، مردانی بزرگ و الهی ندای ذلت گریزی و عزت مندی آدمی را فریاد زده و جان پربرکت خود را در این راه نثار کرده اند... حقیقتی که ثبات و ارزشمندی اش بر بنی بشر مسلم است لکن در این روزگار دلگیر، زندگی مردم با ذلت و خواری به قیمت کسب اموری فاقد ارزش، عجین شده...
کجاست روحیه عزت مندی بشر؟
چه شد ذکر رشادت ها و مبارزات بزرگمردان تاریخ؟
در این روزهای متبرک باید به جز گریستن و سیاه پوشیدن و اقامه ی عزا کردن، به تفکر نیز پرداخت؛
تفکر در فلسفه ی عاشورایی که همه روزها است... در فلسفه ی حیات... در عزت مندی ذاتی بشر...
تفکر در قیام و پیام حسین (ع) و همه فرستادگان الهی.
-----------------
این همه شباهت در پیام بسیار ارزشمند و ظریف است و خبر از حقیقتی واحد و جاری در تمام اعصار دارد.
برای مطالعه بیشتر
سلام بر حسین و فرزندانش
سلام بر بزرگان و برگزیدگان تاریخ
سلام بر انسانی که انسانیتش را فراموش نمی کند
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم ، پریدیم
رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم
کوی تو که باغ ارم روضه خلد است
انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم
صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن
گر میوه یک باغ نچیدیم ، نچیدیم
سرتا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل
هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم
وحشی سبب دوری و این قسم سخنها
آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم
-----------------
فکر می کنم شعر یکی از نعمات الهی باشد و باید مِن حیثُ لا یَحتسِب برسد تا وصف حال و فال ایام در آید...
مثل همین غزل جناب وحشی بافقی که دوست داشتم پیامی باشد در گوش مخاطبی خاص!
و مثل این غزل ...
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی ابن ابی طالب
جر حمد در این عید چیز دیگری می توان گفت؟
به امامت رسیدن علی (ع)
یاد آور کوچه است
یاد آور 25 سال سکوت است
یاد آور 5 سال زحمت بی حد است
یاد آور صلحی خونین و دشتی پر کرب و بلا است
یادآور غم و غربت است
غربت همیشگی شیعه
اصلا من بلد نیستم در اعیاد مذهبی شاد باشم!
شب + سکوت + کویر + عارف
دوست +رصد + شادی
عکس+اسکچ
یاد خاطرات خوش هم خوشحال کننده است
این اسکچ من در سایت asod.info منتشر شد.
باید فراموشت کنم
باید بتوانم این نخ بسته را باز کنم
باید فکر کنم که هیچ گذشته ای نبوده
که من و تو باشیم و.... فقط من و تو
من باید بتوانم
کارهای سخت بسیاری را انجام داده ام
باید از پس این هم بر بیایم
من باید بتوانم فراموشت کنم
غمت را
خودت را
خاطره ات را
دل آزرده ام را
اینها یعنی باید بتوانم
تو را
فراموش کنم
باید طعن ها را نشنیده بگیرم
باید سختی ها را سپری کنم
باید گل های خشک شده را خرد کنم
باید یادگاری ها را از بین ببرم
باید یادت را
خودت را
غمت را
نا بود کنم / فراموش کنم
باید این قاصدک سست بنیاد را به بادها می سپردم
زودتر از این شب های بی پایان باید
باید رها می شدم
باید فراموشت کنم / من میتوانم