مرحوم آخوند در کتاب شواهد الربوبیه، مشهد سوم، شاهد اول، اشراق چهارم نوشته است :
من تخطی خطوه الی جانب القدس، قد جرت سنته الله تعالی؛
ان من قرب الیه شبرا، قربه ذراعا*
عبودیت، یک جانبه و یک سویه نیست. تو بنده و عبد خدا باش خدا نیز مرحمت و لطف خود را در ابعاد مختلف به تو ابراز مىدارد...
راه من پویید کاین راهست و بس
عشق من جویید نى هر خار و خس
هر که نزدیک من آید یک ذراع
من روان گردم سوى او باع باع
هر که پیماید ره من میل میل
من به فرسخ فرسخ آیم آن سبیل**
--------------------------
*این حدیث قدسی در بحار این گونه نقل شده است : «من تقرب الى شبرا تقربت [ الیه] ذراعا و من تقرب ذراعا تقربتباعا»
** دیوان طاقدیس علامه احد نراقی
نگاه به کیهان و اندیشه در آن، بی شک، انسان را فراتر از زمین و فراتر از زمان می برد؛
نگاه به کیهان فقط نگاه به یک مکان وسیعتر نیست. نگاه به ابدیت نیز هست. زمانی وسیعتر و مکانی وسیعتر.
نگاه به آسمان، نگاهی فراتر از زمین است و فراتر از زمان...
گویی ما آرزوها و امیال و رویاهای خود را در آسمان میبینیم؛
بهشتی که ما را بدان وعده داده اند، زمینی نیست در مکانی محدود و زمانی محدود!
بهشت ما به وسعت آسمان است، به وسعت کیهان است و به وسعت ابدیت است. به وسعت کیهان در مکان و به وسعت ابدیت در زمان.
این چنین است که از مرز زمین و زمان رها می شویم، با تذرو اندیشه خود، معیارهای سنجش این زمینی را در می نوردیم؛
مرزهای خیال این زمانی را پشت سر می گذاریم و بر دوش تخیل خلاق و احساس آزادی و رهائی، بال می گسترانیم.
ما به آسمان دل میدهیم و رها میشویم...
در شام کسی نمانده بود مگر یزید را دشنام داد و عیب گفت و ترک او کرد و نزدیک بود مردم به سرایش بریزند و او را بکشند.
مروان آگاه گردید و گفت: مصلحت نیست اهل بیت حسین در این شهر بمانند و ایشان را سوی حجاز فرست.
یزید با علی ابن حسین گفت و ایشان خواستند که به مدینه بازگردند.
یزید نعمان ابن بشیر که از صحابی رسول الله بود را گفت تا برگ سفر ایشان را به شایستگی فراهم سازد.
وی ایشان را به همراه سی مرد به نیکویی همراهی کرد.
در راه بازگشت که به عراق رسیدند،اهل بیت خواستند که از کربلا بروند و چون به مصرع رسیدند
جابر بن عبدالله انصاری را دیدند که با چند تن از بنی هاشم برای زیارت حسین آمده بودند...
------------
به نقل از کتاب نفس المهموم
دربارهء بازگشت خاندان امام حسین(ع) به کربلا اختلاف نظر است
ولی در زیارت اربعین جناب جابر اتفاق رای وجود دارد.
وجود ما انسان ها قوام خود را از حضور ما در عالم و هستی ما با دیگران میابد.
وجود ما انسان ها وجودی دربسته و بی روزن نیست! بلکه به سوی وجود های دیگر "گشوده" است...*
و تو وجود دیگری من هستی؛
هستی من با توست که "مشخص" و معنا دار میشود؛
تمام روزنه های وجود من لبریز از تابش حضور توست؛
فاصلهء "من-تو" به طیفی بی نهایت بدل شده که هیچ جایش خالی نیست!
وجود من با تو به "اشتراک" رسیده؛
و در میان طیف وجودت "خاص" شده؛
من "تو" را "شما" نمی نامم و معتقدم "تو" محترم ترین عنوانی است که از صمیمیت سیال ما حکایت دارد.
هرچند فراموش نمیکنم، "شخصیت" و "انسانیت" تو را پاس دارم.
رواق منظر چشم من آشیانهء توست... **
--------------
*برخی این گشودگی را به آمادگی و برخی دیگر به دلواپسی و دل مشغولی تعبیر کرده اند؛
و البته نباید فراموش کنیم که این اصطلاحات را متفاوت از معنای مصطلح آنها درک کنیم!
** مخاطب این نوشتار هم بحث عزیز این روزهایم است.
روز اول ماه صفر، سر حسین (ع) را به دمشق آوردند و بنی امیّه آن روز را جشن گرفتند.
چون سرها را آوردند،یزید(لعنه الله علیه)در بالاخانه ای مشرف، بر جیرون، نشسته بود و سرود:
تا محمل شتران رسید
و آن خورشید ها بر تپه های جیرون درخشیدند
کلاغ بانگ زد
گفتم خواه بانگ زنی خواه نه
من از بدهکار وام خود ستاندم...
ورود اسیران اول زمستان بود و به سبب سردی هوا مجلس لهو در ساختمان برگزار شد.
صلی الله علیکم یا اهل البیت النبوه
دروازه ساعات - دمشق
ورودی جیرون
منبری که امام سجاد(ع) بر آن سخنرانی قرائی فرمودند.
محل جلوس اسرای بنی هاشم
مقام راس الحسین (ع)