مادر گفت روز تولدم پدر روزه بوده
که سالم و صالح باشد نخستین فرزندش
و مرا فاطمه نامیده تا از دنیا و تعلقاتش، از پلیدی ها بریده و جدا باشم
یادم است در یکی از سالهای تولدم کادویی منحصر به فرد دریافت کردم
یک نقاشی که پدر برایم کشیده بود
روی یک کاغذ کاهی
دختری با روسری قرمز و لبان خندان
که یک نان سنگک کیک تولدش بود
شمع های روی نان به اندازه سال تولد من بود
و کنار دختر گلدانی با گل های قرمز بود
و آن نقاشی، آن کادو، پر بود از پند های پدرانه؛
پدر جان؛
من امسال هم منتظر دریافت کادویی منحصر به فرد هستم
امسال که بیشتر از هر سال دلتنگ تو ام...
هر روز در سکوت خیابان ِ دوردست
روی ردیف نازکی از سیم مینشست
وقتی کبوتران حرم چرخ میزدند
یک بغض کهنه توی گلو داشت... میشکست
ابری سپید از سر گلدسته میپرید:
جمع کبوتران خوشآواز خودپرست
آنها که فکر دانه و آبند و این حرم
جایی که هرچقدر بخواهند دانه هست
آنها برای حاجتشان بال میزنند
حتا یکی به عشق تو آیا پریدهاست؟
رعدی زد آسمان و ترک خورد ناگهان
از غصهی کلاغ، کلاغی که سخت مست...
ابر سپید چرخ زد و تکهپاره شد
هرجا کبوتری به زمین رفت و بال بست
باران گرفت - بغض خدا هم شکسته بود
تنها کلاغ روی همان ارتفاع پست،
آهسته گفت: من که کبوتر نمیشوم
اما دلم به دیدن گلدستهات خوشست
سروده مژگان عباسلو
------------------
وقتی همه پروازهای مشهد به خاطر این برف غیرمنتظره لغو شد...
سُلَیْمَانَ الدَّیْلَمِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَمِعْتُ
أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقَ ع یَقُولُ
الشِّتَاءُ رَبِیعُ الْمُؤْمِنِ یَطُولُ فِیهِ لَیْلُهُ فَیَسْتَعِینُ بِهِ عَلَى قِیَامِهِ وَ یَقْصُرُ فِیهِ نَهَارُهُ فَیَسْتَعِینُ بِهِ عَلَى صِیَامِهِ.
زمستان بهار مؤمن است، از شبهاى طولانى اش براى شب زنده دارى،و از روزهاى کوتاهشبراى روزه دارى بهره مى گیرد.
دلم زندگی دینی میخواهد...
--------------
به نقل از امالی صدوق؛ وسائل الشیعه و چند منبع حدیثی و معتبر دیگر
درگیری و گرفتاری یکی از عواقبی است که تنوع طلبی در پی دارد
و من شاید به خاطر جستجو و ایجاد تنوع بود که اینقدر درگیر شدم
آنهم درگیری که به هیچ کجای زندگی ام نمی آید و اساسا وصله ای است ناجور!
به قول کییر کگور بر اساس انتخاب آزاد، ریسک میکنی و وارد بازی ای می شوی که سنخیتی با تو ندارد
و نتیجه قطعا ترس و لرز و خستگی خواهد بود
علی رغم اینکه نکات بسیاری آموختم
اما تنفس در فضایی نا همگن، روح را خسته میکند
و خستگی ات وقتی شدت میابد که درگیر آزمونهای پایان ترم هم باشی
و خلاصه در بین این همه گیر و گرفت، یادت می رود که خانم هستی
و وقتی در یک عصر دلپذیر زمستانی، آرامش بودن در کنار مادرت را به نوشیدن یک فنجان قهوه گرم پیوند میدهی
پند مادرانه اش تو را به یاد تمام بایدها و هنجارهای رفتاری ات میاندازد
به یاد باید های چگونه بودنت
به یاد ارزش های رفتاری ات
به یاد چیزهای مهمی که فراموش کرده ای
پندی مهربان و آرام-مثل همیشه:
عزیزم خانم ها نور میزنند نه بوق
.
حق تعالی بایزید را فرمود :
سافروا فی انفسکم تجدونی فی اول قدم...
اللهم ان راحل الیک قریب المسافه
-------------------
مقاله ای مفید و مستند درباره "اربعین"
توضیحی مختصر نیز در بخش کامنت ها اضافه کردم/ عذر تقصیر