در شام کسی نمانده بود مگر یزید را دشنام داد و عیب گفت و ترک او کرد و نزدیک بود مردم به سرایش بریزند و او را بکشند.
مروان آگاه گردید و گفت: مصلحت نیست اهل بیت حسین در این شهر بمانند و ایشان را سوی حجاز فرست.
یزید با علی ابن حسین گفت و ایشان خواستند که به مدینه بازگردند.
یزید نعمان ابن بشیر که از صحابی رسول الله بود را گفت تا برگ سفر ایشان را به شایستگی فراهم سازد.
وی ایشان را به همراه سی مرد به نیکویی همراهی کرد.
در راه بازگشت که به عراق رسیدند،اهل بیت خواستند که از کربلا بروند و چون به مصرع رسیدند
جابر بن عبدالله انصاری را دیدند که با چند تن از بنی هاشم برای زیارت حسین آمده بودند...
------------
به نقل از کتاب نفس المهموم
دربارهء بازگشت خاندان امام حسین(ع) به کربلا اختلاف نظر است
ولی در زیارت اربعین جناب جابر اتفاق رای وجود دارد.
وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا* (الإنسان/ 21)
حکیم سبزواری در بیان این آیه گفته :
قال أمیر المؤمنین علیه السلام:
إنَّ للهِ تعالى شرابا لأولیائه إذا شربوا سکروا، وإذا سکروا طابوا، وإذا طابوا ذابوا، وإذا ذابوا خلصوا،وإذا خلصوا طلبوا، وإذا طلبوا وجدوا، وإذا وجدوا وصلوا، وإذا وصلوا اتَّصلوا، وإذا اتَّصلوا لا فرق بینهم وبین حبیبهم.
و این اشاره دارد به شراب محبت در پیاله شوق و اراده در عالم روحانی، پیش از عالم جسمانی؛ تا جایی که بین نفوس بشری و حق تعالی مغایرتی حتی در انیاتشان و در تعلقشان به عالم ملک و دنیا و گرفتاری در زندان طبیعت باقی نماند. اینجاست که عشق و عاشق و معشوق شیء واحدی میشوند...
و اما بر عاشقان حق تعالی فرض است که در طریق عرفان سلوک کنند به ریاضت و مجاهده و زهد و تقوی، که ایشان اصحاب یمین اند.
جناب مولوی در مثنوی معنوی نوشته :
قال الله تعالی ان الابرار یشربون ... ما می نخوریم جز حلالی...
------
البته این روایت قدسی منقول از امیرالمومنین علی (ع) در کتب حدیثی متقدم درج نشده و این نقل از کتاب مرحوم فیض کاشانی است و البته در باب نوادر کتب متاخر آورده شده است.
نکته دیگر اینکه این روایت را عارفان بسیار استفاده کرده اند؛ بغیر از متن مثنوی که ذکر شد،از بایزید بسطامی نیز اینچنین نقل شده :
إن لله تعالى شرابا یسقیه فی اللیل قلوب أحبائه ، فإذا شربوه طارت قلوبهم فی الملکوت الأعلى حباً لله تعالى وشوقاً إلیه .
زندگی وقتی دچارِ احساسِ سردرگمی، ابهام و تعلیق هستی بسیار سخت است؛
وقتی
هرچه بیشتر میروی، بیشتر گم میشوی؛
هرچه بیشتر تلاش میکنی، با سختی های بیشتری مواجه می شوی؛
هرچه بیشتر دنبال روزنی از نور میگردی، در تاریکیِ بیشتری غوطه میخوری؛
سعی میکنی به یک حبل متین چنگ دراندازی، ولی هنوز لحظه ای از استشمام رایحهء امید نگذشته که حس سقوط و نا امنی میکنی؛
سعی میکنی از فکر و مشورت بزرگانِ آشنا بهره ببری، ولی تفاوت های موجود دردیدگاه ها و نظریات ایشان آنقدر که تشویش را بیشتر میکند، کمکی به یافتن راه نمیکند؛
به آرزوها و روزهای گذشته می اندیشی
به چگونگی ورودت به این راه
به تلاش هایت
به آینده
همین که فکر آینده می آید، غوغایی مضطرب کننده تمام وجودت را پر میکند؛
دلهره، ترس، نا امیدی...
نه! نا امیدی نه! من امیدوارم
امیدوارم به اوکه ورود مرا به این مسیر میسر کرد؛
امیدوارم به اوکه در هنگامهء فنای صبر، اوج سختی، در لحظهء گستتن حبل، یاری میرساند؛*
امیدوارم به اوکه بعد از هر سختی، آسایشی شیرین را وعده داده است؛*
باید استقامت کرد تا لذت نوشیدن آبی گوارا فراهم شود...*
گر مرد رهی میان خون باید رفت
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت*
--------------------------
* اشاره به :حدیث امام صادق(ع)/آیهء سورهء انشراح/آیهء سورهء جن/مختار نامهء عطار
روایتی از رسول خدا خواندم که
اگر عالم حلال (به افراط)بخورد، مردم به مال مشکوک و مشتبه نزدیک می شوند،
اگر عالم، مال مشکوک بخورد، مردم حرام می خورند و
اگر عالم خدای ناکرده، حرام بخورد، مردم کافر می شوند.
--------------
این نقل قولی است از وبلاگ آقای علی محمد مودب
فارغ از بحث سیاسی که ایشان مد نظر دارند، خود روایت فی حد نفسه بسیار تکان دهنده و تامل برانگیز است.
هر زمان که عشق اشارتی به شما کرد در پی او بشتابید، هر چند راه سخت و ناهموار باشد.
و هر زمان بال های عشق شما را در بر گرفت خود را به او بسپارید، هر چند که تیغ های پنهان در بال و پرش ممکن است شما را مجروح کند.
و هر زمان عشق با شما سخن گوید او را باور کنید، هر چند او رویاهای شما را چون باد مغرب درهم کوبد و باغ شما را خزان کند.
زیرا عشق چنان که شما را تاج بر سر می نهد به صلیب نیز می کشد.
و چنان که شما را می رویاند شاخ و برگ شما را هرس می کند.
و چنان که تا بلندای درخت وجودتان بالا می رود و ظریف ترین شاخه های شما را که در آفتاب می رقصند نوازش می کند.
هم چنین تا عمیق ترین ریشه های شما پایین می رود و آن ها را که به زمین چسبیده اند تکان می دهد.
عشق شما را چون خوشه های گندم دسته می کند. آن گاه شما را به خرمن کوب از پرده خوشه بیرون می آرود. و سپس به غربال باد دانه را از کاه می رهاند. و به گردش آسیاب می سپارد تا آرد سپید از آن بیرون آید. سپس شما را خمیر می کند تا نرم و انعطاف پذیر شوید، و بعد از آن شما را بر آتش مقدس می نهد تا برای ضیافت مقدس خداوند نان مقدس شوید.
عشق با شما چنین رفتار می کند تا به اسرار قلب خود معرفت یابید و بدین معرفت با قلب زندگی پیوند کنید و جزیی از آن شوید.
جران خلیل جبران
--------------------------------
ما بها و خون بها را یافتیم
جانب جان باختن بشتافتیم
ای حیات عاشقان در مردگی
دل نیابی جز که در دلبردگی ....
مولوی
--------------------------------
هل الدین الا الحب؟ آیا دین جز عشق است؟
امام باقر و امام صادق (علیهم السلام)
--------------------------------
"من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلیّ دیته و من علیّ دیته فانا دیته" ؛
آن کس که مرا طلب کند، من را می یابد و آن کس که مرا یافت، من را می شناسد و آن کس که مرا شناخت، من را دوست می دارد و آن کس که مرا دوست داشت، به من عشق می ورزد و آن کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می ورزم و آن کس که من به او عشق ورزیدم، او را می کشم و آن کس را که من بکشم، خونبهای او بر من واجب است و آن کس که خونبهایش بر من واجب شد، پس خود من خونبهای او می باشم.
حدیث قدسی
--------------------------------
به امید سالی سرشار از عشق.